سانیا الهیاریسانیا الهیاری، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

تک گل باغ زندگیمون

عشق مامانی روزت مبارک

برای دختر گلم یه آسمون عشق میارم برای ناز اون چشاش سخاوت هدیه میارم یک دل پر امید و مهر ، ترانه ساز غصه ها هدیه من به دخترم ، همون غریب بی ریا نفس مامان سانیای عزیزم امروز 16 شهریور  آغاز سه ماهگیت مبارکه ،صبح رفتیم واکسنتو زدیم خیلی گریه کردی ولی بابا جون با ماشین گردوند آروم شدی ،یکی یه دونه مامانی واکسن سلامتیه سختیش دو روزه بزرگ میشی یادت میره . اومدیم خونه مامان جون اینجا بمونیم تا حالت خوب بشه. امروز یک مناسبت دیگه ای هم هست که روز دختـــر، روزت مبارک فرشته کوچولوی مامان و بابا، من نمیخواستم این روز عزیز را برای تو اینجوری شروع کنم و ببرمت آمپول بزنی و اوف بشی ولی چی کار کنم که واکسن دوماهگیت با ای...
16 شهريور 1392

سانیا یه بابای کوهنورد داره

سلام عروسک مامان سانیای عزیزم خاطره 31 مرداد سال 92 رو میخوام برات بنویسم : روز پنج شنبه بابا جون مهدی رفت قله دماوند تا به عشق دخترش قله دماوند رو فتح کنه موقع رفتن نمیتونست سه روز دوری دخملشو تحمل کنه ولی بازم دلشو به دریا زدو رفت و مامان و سانیا جونش رفتن خونه پدر جون . هر روز خاله جون ندا و مامان جون ما رو میبردن بیرون میگشتیم دخترم به ما هم خیلی خوش گذشت روز جمعه رفتیم خونه باغ پدرجون هوا خنک بود . یکی از اخلاقات اینه که نمیذاری کلاه سرت بمونه به خاطر همین مامان و سانیا جونش نتونستن زیاد بیان بیرون . بابا مهدی ساعت 3 بعدازظهر زنگ زد گفت نصف مسیرمون رو طی کردیم . عشق مامان امروز تو اصلا نخوابیدی خیلی خسته شده بودی ... روز خوبی...
3 شهريور 1392
1